ایدن در را باز کرد. در کوچکی را. معلوم بود سالهاست که به ان اتاق نیامده اند،چرا که همه جارا خاک گرفته بود. کمی جلوتر،در بزرگی قرار داشت که با ف،سنگ و ابسیدان ساخته شده بود. در حاشیه در را با انواع طلسم های باستانی جادو کرده بودند. ایدن بعضی از انها میشناخت و برخی را نه،ولی باورش نمیششد که روی چنین دری طلسم ضد پری بگذارند!

نزدیک در شد،به قدری که بتواند انرژی هارا با تمام سلول هایش حس کند. سپس طلسم نقره ای رنگ را بیرون اورد که با نشان های زودیاک تزیین شده بود. ان را جلو در گرفت،به طوری که بتواند از فضای خالی وسطش در را ببیند. روی فضای خالی ان تمرکز کرد. انرژی را از میان ان رد کرد،ناگهان تمام انرژی به جادوی بنفش رنگی تبدیل شد که تمام در را میگرفت. جادو،تمام طلسم های باستانی را غیرفعال کرد و در را به جلو هل داد. در با صدای بلندی روی زمین افتاد. ایدن طلسم را در کیفش گذاشت و وارد راهرو شد.

سالن پر از سلاح های دوره های اغازیین جادو بود،اولین چوبدستی،شمشیر های نور سپاه روشنایی،کتاب های جادوی باستانی. هرچه ایدن جلوتر میرفت چیز های وحشتناک تری میدید. اما باید به انها بی توجه میماند. 

بالاخره به اخر سالن رسییده بود. جلویش سکویی قرار داشت که نسبتا بلند بود و هیچ پله ای دیده نمیشد. ایدن تمرکز کرد و به هوا پرواز کرد،سپس روی سکو فرود امد. جلویش،میزی قرار داشت،که با نشان ماه تزیین شده بود و جنسش از کوارتز سیاه بود. ایدن خم شد و به چیزی که روی میز بود نگاه کرد. چشمی که از ابسیدان،کوارتز سیاه موربون، عقیق سیاه و ماسگراویت ساخته شده بود و تلفیق این سنگ های باعث میشد هاله ای بنفش_سیاه دور انها را بگیرد. دومین وسیله فراجادویی. چشم شب.

(ادامه مطلب)

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها